اجـــــــازه خدا؟؟
می شه من ورقـــــــه مو بدم؟
می دونم وقت امتــــــــــــ حان تموم نشده
ولی من دیگـــه خسته شدم
خسته!
فقط همین...
لعنت به همه ی قانون های دنیا ..... که در آن شکستن دل پیگرد
قانونی ندارد !!!
غم که نوشتن ندارد ....
نفوذ میکند در استخوان هایت ... جاسوس می شود در قلبت ....
آرام آرام از چشمهایت میریزد بیرون .......
دردم این است که باید پس از این قسمتها !
سالها منتظر قسمت آخر باشم ......
همانند پلی بودم برای عبورت به فکر تخریب من نباش ....
رسیدی دست تکان بده!
من خودم فرو میریزم.........
عجیب است یک جای کار اشکال دارد ....!
نه به مادرم رفته ام .... نه به پدرم ! من بر باد رفته ام .........
دست هر پیری را که گرفتم ، دعا کرد پیر شوم !!
دعا هایشان در جوانی ام مستجاب شد !! چه زود ...
خودم قبول دارم کهنه شده ام ! آنقدر کهنه که می شود روی گرد و
خاک تنم یادگاری نوشت ....
بنویس و برو....
غصه مرا خورد!
وقتی دیدم دست به سینه ایستاده ای ....!
تمام راه را برای آغوشت دویده بودم .......
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم ...
ببین این دیوار لا مروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد ......
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی ! یک خط کشیدی تنها
آن هم روی من .......!!!
می دانی از مرگ نمی ترسم ...
فقط حیف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبینم.......
زخمهایم به طعنه میگویند : دوستانت چقدر با نمک اند .........
نترس جانم !
ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست تو دروغت را بگو.......
این روزها عشق را با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند!!
حیف از عشق که زیر دستو پاست.............
آدما به بدی وقتایی که ازشون ناراحتیم نیستن ....
به خوبی لحظه هایی که باهاشون خوش میگذرونیم هم نیستن !!!
هی فلانی..... میدانی !
میگویند رسم زمانه چنین است ...
می آیند . می مانند . عادت میدهند و میروند !!! و تو تنها می مانی
راستی رسم تو چیست ؟ مثل فلانیهاست !؟
به خوابهایم سرک نکش وقتی در لحظات بیداری ام حضور نداری !!!
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند ...
دفتر سرنوشت را ورق بزنند
خاطراتت را پاک کنند ...... و در پایانش بنویسند قسمت نبود !